نظر خودم را مینویسم. این نظر ممکن است درست باشد یا غلط باشد. ولی خب به نظرم خیلی از زنها و دخترها دچار یکجور سوءتفاهم شدهاند در مورد بعضی چیزها!
همه قبول داریم که بعضی چیزها با طبع دخترانهمان جور میآید و بعضی چیزها نه. و آنجایی که جور شدن باشد آرامش بیشتری هست. ولی گاهی بعضی چیزها را اشتباه میگیریم! هنرمند بودن و زیبایی آفریدن را با مشغول شدن به ظواهر اشتباه میگیریم. به جای اینکه هنر و ایده داشته باشیم برای بهتر کردن زندگی خودمان و اطرافیان، میرویم دنبال مد و آرایش و نگرانیهای مسخره در مورد سروشکلمان. بعد تازه با این مشغولیات فکر میکنیم خیلی خانوم شدهایم غافل از اینکه روز به روز از هویت اصلیمان دورتر میشویم. همیشه خیاطی دوست داشتم و گهگاهی هم برای پیدا کردن ایده چرخی بین سایتها میزنم. و این میان گاهی وبلاگهایی هستند که واقعا حال آدم را بد میکنند. مثلا وبلاگی که خیلی هم بازدید کننده داشت و در نظر اول با توجه به عنوانش به نظرم جالب آمد. ولی هرچه بیشتر خواندم بیشتر دلم سوخت برای زنها و دخترهایی که اینقدر زیاد و به هر قیمتی میخواهند فقط خوشگل باشند! خوب دیده شوند و به خاطر ظاهرشان مورد تایید دیگران قرار بگیرند! بعد هم با خودشان فکر میکنند هرچه بیشتر به خودشان برسند و ظاهر بهتری داشته باشند خانوم ترند!
گاهی اینقدر غرق در ظواهر و دربند نظر دیگران و مشغول به اجسام شدیم که یادمان رفت روح مردانه و زنانه ندارد! شاید طبع زنانه با آرایش کردن اندکی سر کیف بیاید ولی روحمان چه؟ روحمان را فراموش کردیم و به جای خواندن و فکر کردن و یادگرفتن رفتیم سراغ نمایش دادن و تو چشم کردن و مقایسه کردن. توی گرانیها هیچ وقت از لباس و لوازم آرایشمان به بهانهی طبع ظریف و لطیف دخترانه! کم نگذاشتیم ولی به بهانهی همین گرانی کتاب را به کل از خریدهایمان گذاشتیم کنار. این که توی خانه یک بوفه گذاشتیم با چه شکوه و جلالی و خانوم بودنمان را با ظرف و ظروف کریستال فراوان جدید و برق انداخته مان نشان فک و فامیل دادیم هیچ، هر وقت رفتیم جایی که دکوریهایشان جدید نبود یا هر روز برق انداخته نشده بود کلی حرف پشت سر خانوم خانه زدیم.
غذای اشتباهی به خورد طبع لطیفمان دادیم و ذائقهاش را خراب کردیم. بهجای اینکه با لذت فهم و تدبر در معانی و حقایق سیرش کنیم، با ظواهر کم اهمیت سرش را گرم کردیم.
موقعی که خواستیم برای ازدواج آماده شویم به جای اینکه رشد کنیم، اخلاقمان را بهتر کنیم، به سلامتی جسم و روحمان هم زمان توجه کنیم و مهارتهای زندگی کردن را یاد بگیریم، رفتیم دنبال خوشگلتر شدن. هنوز هم وقتی به حرفهای زن میانسالی که توی اتوبوس کنارم نشسته بود و مثلا نصیحتم میکرد فکر میکنم خندهام میگیرد. خندهی تلخ. میگفت اینقدر خودتو توی چادر نپیچ اینجوری هیچ وقت نمی تونی ازدواج کنی! و تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل!
حتی در تشخیص کارهای مردانه هم به نظرم بعضی چیزها را اشتباه گرفتیم. خیلیهایمان هیچوقت دل به ریاضی و فیزیک و منطق و مسئله حل کردن ندادیم چون فکر کردیم دخترانه نیستند و فقط به درد مردهای مهندس سیبیل کلفت میخورند! درحالیکه همین مسئلهها را اگر بادل و جان حل کرده بودیم و تفکر منطقی را یاد گرفته بودیم، توی جریان زندگی هم خیلی منطقیتر برخورد میکردیم و هوشمندانهتر مسائل را حل میکردیم. لذت حل مسئله مردانه و زنانه ندارد که! مسئله هم که همه جای زندگی هست. ایده زدن و راه حل پیدا کردن. ما فقط با ترس الکی و فرار از ریاضی و منطق فرصت تمرین کردن و بهتر شدن را از دست دادیم.
نمیدانم اینهمه اشتباه توی شناخت مصادیق چیزهایی که با دختربودنمان جور باشد از کجا آمده. کسی اینها را عمدا اشتباهی یادمان داده یا خودمان غفلت کردیم و اشتباه فهمیدیم؟! به نظرم اینکه دختر بودن را با سطحی بودن اشتباه بگیریم همانقدر مسخره است که مثلا پسر بودن را با لات و قلدر بودن!
توی این دنیای وانفسا، حداقل یک زن مسلمان نباید به بهانهی لطیف ماندن، ضعیف بشود!
پ ن: این متن خیلی ناقص و خامه. به بزرگی خودتون ببخشید. یه فکری بود که رد شد و این اثر ازش موند. مثالای خیلی بیشتری می شه آورد از چیزایی که به عنوان دخترونه و زنونه بودن سرمونو باهاشون گرم کردیم در حالی که کارای اصلیمون زمین موندن! و چیزای مفیدی که با سوء تفاهم لطیف نبودن و دخترونه نبودن ازشون دور موندیم در حالی که برامون لازم بودن! خوشحال می شم نظراتتونو در راستای تکمیل بحث یا حتی ردش بدونم!
+ عکس ازمرضیّه میرهادی
یه بنده خدایی میگفت فلانی خیلی “زن”ه، همیشه خواسته هاشو با داد و فریاد و کولی بازی عملی میکنه! خیلی زنه!!!
من فکر می کنم آراستگی با به روز بودن اشتباه گرفته شده .
مد چیز بدی نیست ، منتها هر مدی قابلیت استفاده را نداره.
وقتی اعتماد بنفس انسان کامل تر بشه دیگه کمتر سختگیر میشه نسبت به ظاهرش . و تعادل رسیدگی به ظاهر و باطن براش میسر میشه .
ولی حالا واقعا ضعیفه ایم…
حالا که اسید و هزار چیز دیگر لطافتمان را تهدید می کنند…
من همین الان راحت میتونم هزار نفر اسم ببرم که خیلی هم خوب به ریاضی و مسئلشون رسیدن هم به آرایش و ظاهر و لطافت های دخترانشون، و از این نوع دخترهای امروزی که شما نوشتین راجع بهشون حتی یک دونه هم نمیشناسم! واسه همین به نظرم این یه بحث خیلی خاصه نه عام
منم خیلیا رو میشناسم که دارن تو بهترین دانشگاها بهترین رشته های مهندسی رو می خونن ولی هنوز تو قید و بند رسیدگی افراطی به ظاهر و عقب نموندن از آرایشا و لباسای مد روزن.
خیلیا رو هم میشناسم که تو قید ظاهرشون نیستن ولی تو قید چشم هم چشمی و مقایسه هستن. خیلیا هیچ کدوم ازین مشکلاتو ندارن ولی از دروس منطقی و ریاضی نه به خاطر عدم علاقه بلکه به خاطر ذهنیت و پیش فرضای غلط فراری ان. هر کدوم از مثالایی که زدم که ممکنه مستقل از بقیه شون برای یکی پیش بیاد.
اینا هیچ ربطی به هم ندارن. فقط به نظرم چند تا سوءتفاهم کاملا جداگانه ان که برای بعضیا ممکنه پیش بیاد (ازین بعضیا ام خیلی خیلی دیدم) و باعث بشه زن و دختر بودنو با چیزای دیگه ای اشتباه بگیرن.
ولی اینم کاملا قبول دارم که این بحث عام نیست. کلا بحثای انتقادی و اینا عام نیستن. یه بارم یه جایی خوندم که یه آسیب این جور نقدا اینه که کسی از خارج از گود بخوندشون و ذهنیت غلطی راجع به کل دخترا پیدا کنه مثلا!
من با عطیه موافقم.
وقتی خارج از گود مطرح میشن یکم ممکن ذهنیت ادمها نسبت به دخترا بد بشه.
ولی درکل میتونم بگم غذای روح بله خیلی وقته داره فراموش میشه!
در کل خیلی چیز ها را با خیلی چیز ها اشتباه می گیریم متاسفانه!
مثلا محکم بودن را با مرد شدن! مثلا زنانی که مثل مردان شده اند. احساس می کنند نباید ابراز احساسات کرد، نباید گریه کرد، باید گستاخ بود (وای از این گستاخ بودن که چقدر هم همه گیر شده)، باید مثل یک مرد کار کرد و اخم کرد و جدی بود! بعد هم به هم پاداش می دهیم و می گوییم: به به! فلانی را می شناسی؟ مردی شده برای خودش! ببین چطور جواب آن یکی را داد. دیدی چطور حقش را گرفت؟ و ….
فکر می کنم داریم تبدیل به موجوداتی می شویم که به شدت ظاهری زنانه دارند اما درونشان زنی است که می خواهد زن باشد و مردی است که نمی خواهد زن باشد، اما درونشان پر است از جنگ بین یک روح خدا دادی و یک روح انسان ساز.
کاش یکی به ما زن ها “زن بودن” را آنچنان که باید زن بود یاد می داد…