- از ماست که بر ماست
- اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید…
- عشق را نکشیم
- ما بندگان خوب خدا
- باران…
- شکلات تلخ!
- علم بهتر است یا ثروت؟
- وبلاگها خوب هستند
- قرار بود لطیفه باشیم، نه ضعیفه!
- درد بی دردی علاجش آتش است …
- کوتاهی ما وبلاگنویسان در حق هم
- آدم دیگری
- مراسم عروسی مذهبی
- من این شکلیام را میمیرم
- بعضیها
- گلخانهای در کوچه
- از کدام بد؟
- حرفهایی که برای نوشتن نیست
- ای مسیحای سامرا، هادی/ آفتاب مسیر ما هادی…
- آدمها از دور بهترند؟!
- دلبستهی خانوادههامون باشیم نه وابسته
- کودکِ هنوز و همیشه
- ماجرای من
چند شب همین کار رو تکرار کرد تا اولین بارون درست و حسابی که اومد با ذوق گفت: وای مامان دیدی بالاخره خدا دعامون رو شنید. آخه ما بچه ها دلمون خیلی پاکه …
امسال کلی دعا دارم و مهمترینش خیر بودن دعاهایم است؛ دعا معجزه میکند؛ دعا بینظیر است؛ به معجزه دعا ایمان بیاوریم…
من معتقدم اینجور دعاها تأثیرش بیشتر است چون پاک و خالص و بیریا هستند، چون هیچکس مجبورتان نکرده که حتما برایش دعا کنید.
نمیخواهم توضیح بدهم مامانم چش شده. نمیخواهم نذرهای چند هزارتایی بکنید. فقط اگر یادتان ماند، اگر دلتان خواست، اگر حوصله داشتید، برای مامانم دعا کنید. لطفا…
خدا، تنهایی و حجم عظیم دلتنگی مثل چادری روی بخش کودکان بیمارستان کشیده شده بود. نمیشد نشست و دعا نکرد. نمیشد کافر بود، نمیشد ماتریالیست بود، نمیشد پوچ گرا بود، نمیشد درگیر روزمرهها و دغدغهها و نگرانیهای همیشگی بود. نمیشد جلوی سرازیری اشک را گرفت.
دستهام آنقدر بالا بلند نیستند و دلم آنقدر آبی… میشود برای جنگی که تمام مدت در گوش هانیه است و بیماریای که مدام تمام عرفان را لمس میکند دعا کنید؟!
دعا کنید برای پوریای ۱۲ روزۀ ما، جای دوری نمیرود…
دوست دارم دعا کنم شاید غمها کمتر شوند و مرا مجالی شود که فاصلهام از تو کم شود. چرا که هر لبخند معبریست به سوی عرش تو…
یک لحظه دلم ریخت: خدا از مادر مهربانتر است…
گریهام گرفته بود. عروس شهر هم گریه میکرد. بغض آسمان ترکید. از آن روز باران بارید. من و آسمان با هم میگرییم…